خیلی بهتر شدم؛ فکر کنم به خاطر خوندن اون چند تا جک بود؛ نمی دونم
شنبه 86 بهمن 20
, ساعت 11:57 عصر |[ پیام]
دارم به خودم می قبولونم که نمی بینی، نمی شنوی و نمی تونی...؛ تا یه وقت لازم نشه باور کنم که نمی خوای...
شنبه 86 بهمن 20
, ساعت 11:33 عصر |[ پیام]
پشت می کنم
به هر چه هست
در این غبار ِ
هیچ گاه...
به هر چه هست
در این غبار ِ
هیچ گاه...
شنبه 86 بهمن 20
, ساعت 10:55 عصر |[ پیام]
گر جان دهم به یک نگهت سود با من است
کالای خویش را که بدین حد گران دهد؟
شنبه 86 بهمن 20
, ساعت 2:26 عصر |[ پیام]
رقص حامد را خواندم. دیوان صائب را باز کردم. این آمد:
صبح شد برخیز مطرب گوشمالِ ساز ده
عیشهای شب پریشان گشته را آواز ده
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگتر
چنگ را بگذار، قانونِ محبت ساز ده
شنبه 86 بهمن 20
, ساعت 1:2 صبح |[ پیام]
رقصم گرفته است...
از آهنگی غمناک و سرد.
چیست حکم شرعیاش؟
از آهنگی غمناک و سرد.
چیست حکم شرعیاش؟
جمعه 86 بهمن 19
, ساعت 11:15 عصر |[ پیام]
نفسهای عمیقت مانند ذغال خاموشی که از درون میسوزد...
شعلهورم میکند.
لیوان آبی بریز روی من بلکه خاموش شوم.
شعلهورم میکند.
لیوان آبی بریز روی من بلکه خاموش شوم.
جمعه 86 بهمن 19
, ساعت 11:6 عصر |[ پیام]
باید به چشمهایم یاد بدهم که دیگر تو را نشناسند...
(از همان آزاده بشارتی پست پیشین)
جمعه 86 بهمن 19
, ساعت 10:32 عصر |[ پیام]