دعای من در این فصل بهاری
بماند گوشه دل یادگاری
عزیزان عمرتان هر روز نوروز
همیشه شادمان باشید و پیروز!
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 11:50 عصر |[ پیام]
می گوید: برای من کلمهء «شاه» آغاز کننده تاریخ کشور من است.یعنی تاریخ کشور من بانام شاهان شروع میشود و کارنامه ملت ایران که سند پرافتخار این ملت است به نام نامی شاهان و شاهنشاه خوانده میشود.
میگویم: خاک بر سرت کنند!
میگویم: خاک بر سرت کنند!
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 11:29 عصر |[ پیام]
فکر می کردم تو هم می آیی؛ او هم. یکی دیگر را هم....
ولی نیامدی. نیامد. نیامدند.
ولی نیامدی. نیامد. نیامدند.
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 4:11 عصر |[ پیام]
چرا کسی جواب به پیشنهادات نمی دهد. چرایش را کسی می داند؟
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 4:6 عصر |[ پیام]
گفتم:« نظر کلیت در مورد وبلاگ اینک چیه؟!» گفت: « در کل میشه گفت وبلاگی غمگین و غمگولانه و غم زده و غم ....»
!!!!!!!
حق دارند بنده خداها.
!!!!!!!
حق دارند بنده خداها.
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 3:52 عصر |[ پیام]
چگونه شکر تو گویم که سراپای وجودم غرقه در تعمتهای توست، تویی که مرا به زینت ایمان آراسته ای و در خیمه ی لطفت منزل داده ای!
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 3:50 عصر |[ پیام]
آی خدا! آآآی سمیع الدعا ! یه دعا میکنم بشنو:
کاری کن قضایای این یک هفته را فراموش کنم و کاری کن مشکل اصلی از راهی که به عقل جن هم نمیرسه حل بشه...
پ.ن: باز پر رویی کردم. میبینی؟ گفتم یه دعا میکنم ولی دو تا دعا داشتم!
کاری کن قضایای این یک هفته را فراموش کنم و کاری کن مشکل اصلی از راهی که به عقل جن هم نمیرسه حل بشه...
پ.ن: باز پر رویی کردم. میبینی؟ گفتم یه دعا میکنم ولی دو تا دعا داشتم!
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 1:42 صبح |[ پیام]
چقدر در این یک هفته دلم دنبال رفقایی میگشت که اول بنشینم برایش کلی درد دل کنم، بعد بشود سر را روی شانهاش گذاشت و یک دل سیر گریه کرد.
چقدر تعداد رفقایم زیادند! چقدر از این دست رفیق کم دارم!
پ.ن: یکی بود. کمی از درد دلم را میداند. کاش شانهاش هم بود... برای گریه کردن...
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 1:26 صبح |[ پیام]
این اینک هم به درد نمیخورد! چه فایده دارد که آدم همیشه در شادیهایش اینک بنویسد؟
پ.ن: چندین بار خواستم در این یک هفته بیایم و بنویسم. ننوشتم. گفتم بگذار اگر قرار است مشکلات حل شود، هیچ اثری ازوجود پلیدشان باقی نماند.
پ.ن: چندین بار خواستم در این یک هفته بیایم و بنویسم. ننوشتم. گفتم بگذار اگر قرار است مشکلات حل شود، هیچ اثری ازوجود پلیدشان باقی نماند.
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 1:22 صبح |[ پیام]
به این یک هفته گذشته که نگاه میکنم، میبینم شاید بدترین روزهای عمرم را در این یک هفته گذرانده باشم.
پ.ن: ناشکری نمیکنم. جاهای خوب هم رفتم. لحظات خوب هم داشتم.
چهارشنبه 86 اسفند 29
, ساعت 1:21 صبح |[ پیام]