خدایا! درست است که خسته، در هم شکسته، خون به چشم نشسته، پرنده ی امید پای بسته و خواب از چشم رسته از بارگاه تو رانده شوم!؟
چهارشنبه 86 اسفند 22
, ساعت 10:2 صبح |[ پیام]
بی بلوغ حکمتت مرا کدام صراط است به جود عالی اعلی!؟
چهارشنبه 86 اسفند 22
, ساعت 10:0 صبح |[ پیام]
بی تو درمانده ام، بی نسیم تو راکدم، بی تو هیچ ندارم، بی توانِ دستهای تو عاجزم، بی کمند عصمتت مرا کدام نجات است از چاه ظلمت دنیا!؟
چهارشنبه 86 اسفند 22
, ساعت 9:59 صبح |[ پیام]
گریزنده ام از دشمنی که پرنده ی روحم را دانه ی گمراهی می پاشد و دام انحراف می گسترد و از شیطانی که پنجه ی اغوا بر قلبم می فشرد...
چهارشنبه 86 اسفند 22
, ساعت 9:56 صبح |[ پیام]
ملجا گریزگاههای من! شنوای آوای من! خدای درد آشنای من! تنها پناهگاه من!...گریزان شده ام از...
چهارشنبه 86 اسفند 22
, ساعت 9:54 صبح |[ پیام]
گیر کرده ام؛
میان انبوهی از مشکلات؛
فقط لطف پروردگار و دعای دوستان کارگشایم خواهدبود...
سه شنبه 86 اسفند 21
, ساعت 10:31 عصر |[ پیام]
خیلی جالبه بعضی آدم ها مشکل و مسئله را طرح میکنند و خودشون هم راه حل مسئله را میدونند اما ...
واقعا نمیدونم به این آدمهای خودخواه چی بگم...؟
چندشم میشه! حتی اگه از نزدیکانم باشند...
واقعا نمیدونم به این آدمهای خودخواه چی بگم...؟
چندشم میشه! حتی اگه از نزدیکانم باشند...
سه شنبه 86 اسفند 21
, ساعت 8:17 عصر |[ پیام]
ادم بعضی وقتها بعضی حرفها رو شاید حتی خیلی هم بد نباشه یا شاید توی روز هزار بار این حرفها رو از آدمهای دیگه بشنوه اما شنیدن همین حرف از بعضی آدمها خیلی سخته!
اونم تو روزی که خودت حال خوشی نداری
سه شنبه 86 اسفند 21
, ساعت 8:15 عصر |[ پیام]
کاش میشد با خاطری آسوده به این اردو برم.
اصلا مسئولیت رو دوست نداشتم.
کاش میشد ...!
احساس خوبی ندارم.
فکر کنم تو این سفر اعصاب همه رو خورد کنم ...
اصلا مسئولیت رو دوست نداشتم.
کاش میشد ...!
احساس خوبی ندارم.
فکر کنم تو این سفر اعصاب همه رو خورد کنم ...
سه شنبه 86 اسفند 21
, ساعت 8:12 عصر |[ پیام]