سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گزارش اردوی طهورا که از شبکه سه پخش شده بود. خستگی اردو را از تنم بیرون کرد. هنوز هم خسته بودم.
 سه شنبه 86 آذر 13 , ساعت 2:18 عصر |[ پیام]
این وبلاگ را به اولین نفر لو دادم. خدایا از سر تقصیرم بگذر...
خدا می‏گه: از چی بگذرم؟‏مگه قرار بود مخفی باشه؟
میگم: نه خدایش قرار نبود، مخفی باشه؟
خدا می‏گه: دیوونم کردی، برای چی پس استغفار می‏کنی؟ وقت منو می‏گیری؟ این همه گناه برو از اونا استغفار کن تا بیام سراغت !!
 سه شنبه 86 آذر 13 , ساعت 12:11 عصر |[ پیام]
فارس نیوز، خبری زده .... دلم داره منفجر میشه. یا خدا. کرمتو شکر. شکر.
خیلی بزرگی. خیلی.
 سه شنبه 86 آذر 13 , ساعت 12:1 عصر |[ پیام]

بعضی کامنت‏ها توی وبلاگت دل را می‏سوزونه. مخصوصا اگر یه ادم عوضی نقطه ضعفت را بدونه و هی بیاد  حالت را بگیره.
چه بهش می‏تونم بگم. وقتی خودش عقلش نمی‏رسه. فهم نداره. ادعای مذهبی بودنش هم می‏شه.


 سه شنبه 86 آذر 13 , ساعت 11:8 صبح |[ پیام]

برای یه وبلاگ‏نویس، خیلی بده که مطلب بنویسه و خواننده‏هاش نفهمن. مطلب را نگیرن. اصلا ضایع‏س. اصلاً فاجعس. اصلاً چیزه ... چیز ... شما بهش چی‏ می‏گین؟ آره همون.
خیلی بده.
((مطلب تو وبلاگ اصلیم منظور بود))


 سه شنبه 86 آذر 13 , ساعت 9:56 صبح |[ پیام]
سلام. تازه از خواب بیدار شدم. فردا امتحان دارم. نصف مطالب مونده.
با این درس خوندنم.
 سه شنبه 86 آذر 13 , ساعت 9:48 صبح |[ پیام]

فصل سوم، یک کتاب گنده‏ی تخصصی هم برای خودش شاه‏کاریس. پر است از اشکالات نوشتاری توی جزوه. ملت فارسی‏شان غلت است.


 دوشنبه 86 آذر 12 , ساعت 8:10 عصر |[ پیام]

تمام شیرینی طبقه سوم خانه‏مان. برادر زاده‏ام است.
نگفتم برادر،‏ نگفتم خانمش. گفتم دخترش.
اوکی؟


 دوشنبه 86 آذر 12 , ساعت 7:13 عصر |[ پیام]

چهارشنبه امتحان دارم. خانم حسینی،‏ درس را آورده جلوی چشم‏مان.
- آخه نامرد من چقدر مگه جون دارم. 5 فصل درس تخصصی. دارم پوست می اندازم. آن هفته هم که امتحان بود.
+ دانشجویی یعنی همین دیگه.


 دوشنبه 86 آذر 12 , ساعت 7:3 عصر |[ پیام]

درسته که موسیقی خارجکی را نمی‏فهمم کامل. مخصوصا اسپانیایش را. ولی ریتم خوبی داره.
موسیقی را برای ریتم‏ش گوش می‏کنم. والا سنتی خودمان پرمحتواتر از بقیه موسیقی‏هاس. حتی بی‏کلامش.


 دوشنبه 86 آذر 12 , ساعت 6:57 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19      >