میخوام برم خالهام را ببینم. تازه عمل قلب انجام داده. ولی وقت نیست. نمیرسم. برادرزادههایم را هم میخوام ببوسم. دلم برایشان تنگ شده. شاید زد به مخم و رفتم. بیخیال قرار چهار و نیم.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:40 عصر |[ پیام]
وقتی اشتباهی میکنی، و متوجه میشوی که خراب کردهای دنبال راه حل میگردی تا درستش کنی. بعضی وقتها راه حلی نیست.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:33 عصر |[ پیام]
2 تا پیرهن گرم. دو تا شلوار. یه زیر شلوار گرم. دو تا جوراب. دو تا شورت و زیرپوش که یک سریش تنته. لیوان. قاشق. کتاب. تمام سیمهای رابط موبایل لبتاب و دوربین. حوله. وسایل نظافت. شکلات. خوراکی یادتون نره. من انار می اروم تا کوپه را کثیف کنیم.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 1:55 عصر |[ پیام]
ام پی تری پلیر خواهر گرام پر میکنم از موسیقیهای مورد علاقم. هنوز با بچهها هماهنگی کامل نکردیم. امروز چند تومن خالی شدم. بیپولی بدجوریه مخصوصاً وقتی راهی سفر هستی.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 12:18 عصر |[ پیام]
علی هنوز بلیطهای برگشت را اوکی 100 درصد نکرده... خدا ...
میگه: «اوکی است فقط نمیدونم چه روزی، چه ساعتی و چند نفر بلیط برامون گرفتن.»
میگه: «اوکی است فقط نمیدونم چه روزی، چه ساعتی و چند نفر بلیط برامون گرفتن.»
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 11:47 صبح |[ پیام]
با وبلاگنویس جماعت بری سفر، همون اولش ادم دیووونه میشه. کلا ادم باید دیووونه باشه که با وبلاگ نویس جماعت بره مسافرت. اونم مشهد. امام رضا. اونم با کیا؟ وای خدا.
خدا جون، ما بیعقل میایم مشهد ... خودت آدم و عاشق برمون گردون.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 10:33 صبح |[ پیام]
اقای نجمی روی مسنجر سفارش کادوی تولدش را داد. خیلی ممنون آشیخ ، راحتمون کردی.
بوی خوش تمیزی و پاکی جسم منتظرم است... به یاری خدا تا طهارت روح ... یا علی مددی.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 10:27 صبح |[ پیام]
استاد درس تخصصی که دیشب گفتم نیامد. ولی نامردا امتحان را گرفتن. جواب دو سوال ماشاله 4 صفحه گشت.
جواب دادم. خوب بود.
جواب دادم. خوب بود.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 10:26 صبح |[ پیام]
حامد رفته حمام اومده. حباب و ... من هم دارم میرم حمام با حبابها بازی کنم. انار خریدم. مشت برای شب.
امید به خدا.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 10:25 صبح |[ پیام]