می گفت وبلاگ برای کسی خوبه که بخواد حرف بزنه
ما که نمی خوام حرف بزنیم
ما که نمی خوام حرف بزنیم
شنبه 87 شهریور 23
, ساعت 11:41 عصر |[ پیام]
می گفت هر کاری می کنی برای رضای او باشه
رضایت او با وبلاگ نویسی جلب نمی شد
رضایت او با وبلاگ نویسی جلب نمی شد
شنبه 87 شهریور 23
, ساعت 11:41 عصر |[ پیام]
خسته ام از اینکه نمی گذارندم خودم به کارهایش برسم
نمی فهمند که چقدر دوست دارم ...!
نمی فهمند که چقدر دوست دارم ...!
جمعه 87 شهریور 22
, ساعت 10:8 عصر |[ پیام]
این روزها یادم باشد اگر کسی قلبم را شکست بگویمش ؛ اشکال ندارد دستت اشتباهی خورد
جمعه 87 شهریور 22
, ساعت 2:44 صبح |[ پیام]
تکههای قلب شکستهام را جمع و جور کنم ؛ مبادا قلب کسی را بیازارد
گویا تکههای یک بلور شیشه ایست!
گویا تکههای یک بلور شیشه ایست!
جمعه 87 شهریور 22
, ساعت 2:43 صبح |[ پیام]
امشب سخت ترین و البته شیرین ترین شب عمرمه
اگه دعایم نکنید ....
دعام کنید
فردا صبح محمد حسین دار میشم
همین!
اگه دعایم نکنید ....
دعام کنید
فردا صبح محمد حسین دار میشم
همین!
سه شنبه 87 شهریور 19
, ساعت 10:59 عصر |[ پیام]
ناخداها یه پا دارند
دزدا یه چشم دارند
اون وقت من غارت شده با دست و پای سالم باید توی گرداب فرو برم!
سه شنبه 87 شهریور 19
, ساعت 1:53 عصر |[ پیام]
با دود کردن که کاری به سامون نمیشه
اگه دود کاری میکرد ؛ الآن میلهی کورههای اجر پزی هر کدوم یه ارباب میشد به چه عظمت!!!
سه شنبه 87 شهریور 19
, ساعت 11:22 صبح |[ پیام]