امروز دوستم بهم گفت: یک هفته اس که همش میرم تو فکر. هر کار می کنم تا خودم رو مشغول کنم بازم یه جوریم؟ نمی دونم چِم شده؟ همش ذهنم مشغول میشه؟
بردمش یه جایی که چند هفته بود ازش دور شده بودیم.
بردمش یه جایی که چند هفته بود ازش دور شده بودیم.
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 9:42 عصر |[ پیام]
بعضی وقتا، وقتی زیاد به کارهای دنیا مشغول میشیم و اون اصلی رو کمی( فقط کمی) فراموش می کنیم؛ یه حال و هوای دیگه بهمون دست میده. همش دنبال یه چیزی می گردیم. خب این چیه که گمش کردیم!؟
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 9:41 عصر |[ پیام]
چند وقت پیش تازه فهمیدم که وبلاگِ....واسه...هست. اونم چی؟! آشنا در اومد.
حالا چند شب پیش یکی دیگه رو خودم کشفیدم. از بس تیکه کلام هاش تابلو بود.
حالا مثلا ما نمی دونیم
حالا چند شب پیش یکی دیگه رو خودم کشفیدم. از بس تیکه کلام هاش تابلو بود.
حالا مثلا ما نمی دونیم

یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 9:29 عصر |[ پیام]
کاشکی یکی پیدا میشد، حداقل تو این زمینه منو راهنمایی کنه.آخه من اصلا سر رشته، توش ندارم.
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 8:21 عصر |[ پیام]
گاهی با، از خود گذشتن می توان خیلی کارهای بزرگی رو به سرانجام رسوند.
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 7:46 عصر |[ پیام]
دور از نشاط هستی و غوغای زندگی
دل با سکوت و خلوت غم، خو گرفته بود
آمد، سکوت سرد و گرانبار را شکست
آمد، صفای خلوت اندوه را ربود.
یا حق!
دل با سکوت و خلوت غم، خو گرفته بود
آمد، سکوت سرد و گرانبار را شکست
آمد، صفای خلوت اندوه را ربود.
یا حق!
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 12:25 صبح |[ پیام]
گفتم مشیری، دلم خیلی گرفت. دلم برای یک چیزی تنگ شد. واسه....که تازه درستش کرده بودم ولی....
درست میشه انشاالله.
درست میشه انشاالله.
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 12:24 صبح |[ پیام]
آفرید این جهان به خاطر عشق
آنکه ایجاد کرد هستی را
تا مگر آدمی زند بر آب
رقمِ نقشِ خود پرستی را
مشیری!
آنکه ایجاد کرد هستی را
تا مگر آدمی زند بر آب
رقمِ نقشِ خود پرستی را
مشیری!
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 12:21 صبح |[ پیام]