ای خدا! کاشکی الان و در همین لحظه می تونستم کاری براش بکنم تا از این حال و هوا بیاد بیرون.
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 12:29 صبح |[ پیام]
می بینم که فقط من نبودم از این 5 خطی زجر می کشیدم!
:)
:)
سه شنبه 86 بهمن 23
, ساعت 8:11 عصر |[ پیام]
شاید حلالیت پرسیدن هم در این موقع بد نباشه.
جمیعا بحلالید!
جمیعا بحلالید!
دوشنبه 86 بهمن 15
, ساعت 10:14 عصر |[ پیام]
فکر نکنید که حالا واسه همیشه اس. انشاالله اگه عمری باقی بمونه باز هم دوست داریم باینکیم. شاید وقتی روحم آزاد تر شد، شاید وقتی که مشکلاتم رو تونستم حل کنم و شاید وقتی که زمان رو مناسب دیدم برای نوشتنی دوباره. شاید همین چند روز دیگه:دی!!! نرم سنگین ترم که:)
دوشنبه 86 بهمن 15
, ساعت 10:14 عصر |[ پیام]
شاید هک! شاید مشکلات دیگه. اصلا نمی دونم.
چیزی که همیشه ازش وحشت داشتم. ولی الان دیگه نمی خوام بهش فکر کنم. به دور شدن از مکانی که همه ی مجازی بودنش داره زجرم میده؛ الان خیلی نیازم شده!
چیزی که همیشه ازش وحشت داشتم. ولی الان دیگه نمی خوام بهش فکر کنم. به دور شدن از مکانی که همه ی مجازی بودنش داره زجرم میده؛ الان خیلی نیازم شده!
دوشنبه 86 بهمن 15
, ساعت 10:8 عصر |[ پیام]
اصلا دیگه دوست ندارم بمونم. مخصوصا با این مشکلی که یک هفته اس مثل بختک افتاده روم و....
حالا این یکی هم که اضافه شد.
دوشنبه 86 بهمن 15
, ساعت 9:12 عصر |[ پیام]
حالا تازه قرار شده فردا به طور مستقیم پیگیر شوند.
یعنی درست میشه؟
یعنی درست میشه؟
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 11:34 عصر |[ پیام]
چقدر آدم سخاوتمندی. واقعا خدا تو دلش خونه داره. یکی پیدا میشه که هر چی بهش می گی یکی از کتابهاتو بده بخونیم، ولی...
حالا یکی دیگه پیدا میشه میگه؛ هر چی می خواهید بگید تا براتون بیارم.
حالا یکی دیگه پیدا میشه میگه؛ هر چی می خواهید بگید تا براتون بیارم.
یکشنبه 86 بهمن 14
, ساعت 11:26 عصر |[ پیام]