تشنگی عمیق من و باران مداوم بی حد و حصر تو، مرا از اقامت در زیر خیمه شکرت باز داشته است.
دوشنبه 86 اسفند 20
, ساعت 3:22 عصر |[ پیام]
در این وادی ظلمات بر فراز این صخره های دهشتناک، پرتویی از نور طاعتت را بر اندیشه ی پاهای خسته ی ما بتابان و ما را از لغزشهای سنگین معصیت دست بگیر!
دوشنبه 86 اسفند 20
, ساعت 3:20 عصر |[ پیام]
ای بابا چرا حرف تو دهنمون می زارین. اصلن(اصلا بزار به حساب کم سواتی!) مگه تو قبول شدی بهم شیرینی دادی؟!
منم میخوام. یکی هم ما رو مهمون کنه!
منم میخوام. یکی هم ما رو مهمون کنه!
یکشنبه 86 اسفند 12
, ساعت 7:52 عصر |[ پیام]
خب چه کوار کنم؟! آدامس هم خوب شیرینی ایه دیگه.( آدم باید متفاوت باشه)
تازه این مدلش. آدامس بزرگی بود. فکر کنم همه فهمیدن اصفهانی شدم، هستم یا بودم یا خواهم شد؟!
تازه این مدلش. آدامس بزرگی بود. فکر کنم همه فهمیدن اصفهانی شدم، هستم یا بودم یا خواهم شد؟!
یکشنبه 86 اسفند 12
, ساعت 7:51 عصر |[ پیام]
جاتون خالی! شیرینی قبولی این ترم رو هم به دوستام خوراندم.
اون هم چه شیرینی یی. فک کنم تا دو روز بخورن:دی! خب شیرینی من خوردن داره دیگه!
اون هم چه شیرینی یی. فک کنم تا دو روز بخورن:دی! خب شیرینی من خوردن داره دیگه!
یکشنبه 86 اسفند 12
, ساعت 7:49 عصر |[ پیام]
میگم:« باورم نمیشه.» میگه:« برو یه کم قدم بزن، دوباره بیا توی نت نمره ها رو ببین». باید یه کم هم چشمام رو بمالم که ببینم خواب نمی بینم.
از طرفی هم میگه:« اینک بنویس شاید باورت شد». خب! انگاری جدیه.
خدایــــــــــــــــــــــا شکرت! قبولیدی ما رو!
از طرفی هم میگه:« اینک بنویس شاید باورت شد». خب! انگاری جدیه.
خدایــــــــــــــــــــــا شکرت! قبولیدی ما رو!
شنبه 86 اسفند 11
, ساعت 9:58 عصر |[ پیام]
از بس این امتحانا سخت بود، نباید هم باور کنیم. شاید هم به قولی ناپلئونی قبول شدیم:دی!
نخیر! اتفاقا خیلی هم خوب قبول شدیم. نه که شش ماهه ترم رو بکوب خوندیم باید هم با نمره های خوب قبول شیم:) به قول یکی: «آره جونِ خودت!»
شنبه 86 اسفند 11
, ساعت 9:56 عصر |[ پیام]
نمره هامون اومده. باورم نمیشه، همه رو پاس شدم؛ اونم چی؟! با نمره های خوب یا به قولی هلو!
شنبه 86 اسفند 11
, ساعت 9:52 عصر |[ پیام]