شرمنده از مادرانه جان. آخه من عاشق شعرهای فریدون مشیری هستم. وقتی می خونم؛ یه جورایی دوست دارم بعضی هاش رو هم باینکم.
شما هم راضی باشید دیگه.
شما هم راضی باشید دیگه.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:28 عصر |[ پیام]
در ساغر ما گل شرابی نشکفت
در این شب تیره، ماهتابی نشکفت
گفتم به ستاره، خانه ی صبح کجاست؟
افسوس که بر لبش جوابش نشکفت.
(فریدون مشیری)
در این شب تیره، ماهتابی نشکفت
گفتم به ستاره، خانه ی صبح کجاست؟
افسوس که بر لبش جوابش نشکفت.
(فریدون مشیری)
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:26 عصر |[ پیام]
جمله ای سرشار از معنا و مفهوم:
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد؛ به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند.
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد؛ به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:24 عصر |[ پیام]
خدایا...
راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی
راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 11:9 صبح |[ پیام]
چقدر بده آدم دلش گرفته باشه ولی نتونه توی مجلس آقا امام حسین گریه کنه.....خیلی بده....بد....
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:58 صبح |[ پیام]
نگاه کردن به بچه های کوچکی که همچون علی اصغر بر روی دستها بلند شده اند، اشکها از ناودان چشمانم جاری می شوند و دلم به سوی آسمان پر می کشد و گویا در غوغای همان زمین ایستاده ام ولی...ولی....افسوس که کاری نمی توانم از پیش ببرم
جمعه 86 دی 28
, ساعت 11:42 صبح |[ پیام]
حتی ایستگاههای صلواتی هم حال و هوای خاص خودش رو داره....جوونایی که با دلی پاک، علی اکبر رو در ذهن آدم تداعی می کنن و کوزه های مشک رو بر روی شانه گذاشته و با پایی برهنه....وایییییییی عجب حس قشنگی
جمعه 86 دی 28
, ساعت 11:36 صبح |[ پیام]
اصلا یک حال و هوایی داره...صدای طبل ها دل آدم رو می لرزونه...اشک رو از گونه ها جاری می کنه...صدای مداحان پیچیده شده در فضا دل را راهی میدان نبرد حسین و یارانش می کنه.
جمعه 86 دی 28
, ساعت 11:30 صبح |[ پیام]
به من میگه: فقط مگه باید توی دسته ها بری...شاید ثواب همین جا نسشتن بیشتر باشه....
ولی نه برای حسین هر کاری هم که بکنیم باز هم کمه.
ولی نه برای حسین هر کاری هم که بکنیم باز هم کمه.
جمعه 86 دی 28
, ساعت 11:28 صبح |[ پیام]