وقتی کنار خانواده اش است تنهایی را طوری دیگر معنا می کند.
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:9 عصر |[ پیام]
می خواست آنجا را زنده نگه دارد ولی مرده های زمان نگذاشتند!
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:5 عصر |[ پیام]
آن روز خاطراتش را گفت...ولی هیچ کس نفهمید او چه می گوید...
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:2 عصر |[ پیام]
دست به سنگ های روی دلش گذاشت.
چندیست واقعا احتیاج به عمل و بیرون آوردن آن سنگها دارد...
چندیست واقعا احتیاج به عمل و بیرون آوردن آن سنگها دارد...
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:1 عصر |[ پیام]
خودت ساختیش برام
حالا خوب ببین
هر ساختنی یه روز خرابی داره
حالا خوب ببین
هر ساختنی یه روز خرابی داره
شنبه 87 شهریور 23
, ساعت 11:43 عصر |[ پیام]
دفتر خوبی بود
هشت روز مونده بود سال میلادی و شمسی اش کامل بشه
اما به گمونم قمری یک سال رو پر کرده
آخی ... سال دیگه این وقتا محمد حسین یک سالش تمومه ....!!!
هشت روز مونده بود سال میلادی و شمسی اش کامل بشه
اما به گمونم قمری یک سال رو پر کرده
آخی ... سال دیگه این وقتا محمد حسین یک سالش تمومه ....!!!
شنبه 87 شهریور 23
, ساعت 11:42 عصر |[ پیام]
می گفت وبلاگ برای کسی خوبه که بخواد حرف بزنه
ما که نمی خوام حرف بزنیم
ما که نمی خوام حرف بزنیم
شنبه 87 شهریور 23
, ساعت 11:41 عصر |[ پیام]
می گفت هر کاری می کنی برای رضای او باشه
رضایت او با وبلاگ نویسی جلب نمی شد
رضایت او با وبلاگ نویسی جلب نمی شد
شنبه 87 شهریور 23
, ساعت 11:41 عصر |[ پیام]