حتا راحت روزه اش را باز نکرد. طاقت گذاشتن خرما را در دهانش نداشت وقتی او کنارش بود.
پنج شنبه 87 شهریور 28
, ساعت 2:12 عصر |[ پیام]
وقتی دیدش آنقدر هول شد که بچه ها بهش هشدار دادند...
پنج شنبه 87 شهریور 28
, ساعت 2:11 عصر |[ پیام]
صدایش دیوانه کننده بود وقتی در گوشش نجوای رفتن می خواند...
پنج شنبه 87 شهریور 28
, ساعت 2:10 عصر |[ پیام]
کنار هم بودن که نه، به قول نوشته ای که در دعوت نامه ی افطاری بود: یک امشب را در... بد بگذرانیم!
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:21 عصر |[ پیام]
امسال هم مثل پارسال هستند. فقط بعضی هایشان جدید شده اند. ولی باز هم همان جمع، قرار است یکی از افطارهای این ماه را کنار هم باشیم.
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:20 عصر |[ پیام]
سعی می کند از حرفهای او و دیگران دور شود ولی خودش عامل حرف ساز است!
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:17 عصر |[ پیام]
روز اگر زود گذشت و نچیدم گل سرخ غروب، رو نگیرم زتاریکی شب، که سحر می رسد از راه، و درون چشمش، اثر روشن صبح دگری مشهود است...
چهارشنبه 87 شهریور 27
, ساعت 6:11 عصر |[ پیام]