اینک غش نموده و این شکلی می شویم.
... باشد تا عبرت اینکی های دیگر گشته، تا زمانی که به قدر مرگ لالا دارن، نیان اینک نویسی.
..... اینک بابای.


یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:57 عصر |[ پیام]
من همان رندم که ترک اینک و اینک کنم
چون که استادم نداند این کار ها را من کنم
بهر مشق شب زتوصیف کوچه ها
بایدی من عظمکی دیگر کنم
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:54 عصر |[ پیام]
هوووووووووووووووورا. عالی بود. اگه زشت نبود میگفتم: ای ول ای ول .....بابا چرا دعوا میکنینم؟؟ نگفتم که!! گفتم اگه زشت نبود ، میگفتم.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:53 عصر |[ پیام]
اینکِ شعر من از اینک گذشت
آن زمان کز پنج سطر گذشت
سطرهای اینکی خیلی کم است
از برای من و شعرهایم اندک است
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:51 عصر |[ پیام]
ای که تا پارسی بلاگ دان میشود
اینکیها را بی سرو جان می شود
اینکی هر لحظه اش یک اینک است
اینکی باشد خودش هم پستک است.... ادامه دارد...
اینکیها را بی سرو جان می شود
اینکی هر لحظه اش یک اینک است
اینکی باشد خودش هم پستک است.... ادامه دارد...
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:44 عصر |[ پیام]
ای راز که گم گشته ایام بودی
حالا چه شده دل گشته ایام شدی
ای راز بگو چیستی؟ایا تو نگینی، یا که آبیستی
مهم نیست که تو چیستی مهم آن است که تو نیستی
حالا چه شده دل گشته ایام شدی
ای راز بگو چیستی؟ایا تو نگینی، یا که آبیستی
مهم نیست که تو چیستی مهم آن است که تو نیستی
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:42 عصر |[ پیام]
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کارها کمتر کنم/من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها/توبه از مِی وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:33 عصر |[ پیام]
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان ، خواهد شد آشکارا
دردا که راز پنهان ، خواهد شد آشکارا
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:28 عصر |[ پیام]
شعر خیالی من از دور بود
دور که نه بلکه بی نور بود
نور رخش ویرانه مهتاب بود
مهتاب نبود بلکه خودش ماه بود
دور که نه بلکه بی نور بود
نور رخش ویرانه مهتاب بود
مهتاب نبود بلکه خودش ماه بود
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:28 عصر |[ پیام]