واییییییییی چقدر شش خطی........
تکرار نمی نُماییم. به همان پنج خط قانعیم.
به، از اخراج شدن می باشد.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:50 عصر |[ پیام]
دیروز می گفت: یکی از درهای بهشت باب الحسین و به اسم امام حسین و برای یارانش باز میشه.یه نگاه به خودمون بکنیم؛ ده روز گذشت.چه کار تونستیم بکنیم؟ واقعا از روی اخلاص ها....نه فقط برای یه کم سینه زنی و گریه کردن و....رفتن به مجالس عزاداری موقع شام و....
هییییی هیچی نگم بهتره.....
هییییی هیچی نگم بهتره.....
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:47 عصر |[ پیام]
من با امید وصل تو شب را شکسته ام
من در هوای عشق تو از شب گذشته ام
بهر تو دست و پا زده ام در شکنج راه
سوی تو بال و پر زده ام در ملال شب.
خدایا جز تو پناهی ندارم که بازگشتم فقط به سوی توست(این از خودم بود)
من در هوای عشق تو از شب گذشته ام
بهر تو دست و پا زده ام در شکنج راه
سوی تو بال و پر زده ام در ملال شب.
خدایا جز تو پناهی ندارم که بازگشتم فقط به سوی توست(این از خودم بود)
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:33 عصر |[ پیام]
گاهی دو چشم خونین از لای بوته ها
مبهوت می درخشد و و مسحور می شود.
گاهی صدای(وایِ) کسی از فراز کوه
در، های و هوی همهمه ها دور می شود.
مبهوت می درخشد و و مسحور می شود.
گاهی صدای(وایِ) کسی از فراز کوه
در، های و هوی همهمه ها دور می شود.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:31 عصر |[ پیام]
شرمنده از مادرانه جان. آخه من عاشق شعرهای فریدون مشیری هستم. وقتی می خونم؛ یه جورایی دوست دارم بعضی هاش رو هم باینکم.
شما هم راضی باشید دیگه.
شما هم راضی باشید دیگه.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:28 عصر |[ پیام]
در ساغر ما گل شرابی نشکفت
در این شب تیره، ماهتابی نشکفت
گفتم به ستاره، خانه ی صبح کجاست؟
افسوس که بر لبش جوابش نشکفت.
(فریدون مشیری)
در این شب تیره، ماهتابی نشکفت
گفتم به ستاره، خانه ی صبح کجاست؟
افسوس که بر لبش جوابش نشکفت.
(فریدون مشیری)
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:26 عصر |[ پیام]
جمله ای سرشار از معنا و مفهوم:
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد؛ به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند.
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد؛ به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 12:24 عصر |[ پیام]
خدایا...
راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی
راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 11:9 صبح |[ پیام]
کنایه میزند: «هان! چی شد؟ تا بهار بود همه چی خوب و رمانتیک بود، حالا که زمستون شد کم آوردی؟ این همه ادعا همین بود؟!» بهاش گفتم: «وقتی زمستون بشه، آب و گاز و برق خونهت رو هم قطع کنن... بعد هم از خونه بندازنت بیرون... تو طاقت میآری؟»
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:30 صبح |[ پیام]
در انتظاری بهاری که نمیآید،
هر شب به خود میپیچند
درختان خیابانخواب...
مرتضی کاردر
هر شب به خود میپیچند
درختان خیابانخواب...
مرتضی کاردر
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:12 صبح |[ پیام]