نمی دونم هنوز هم دارم اشتباه می کنم یا این چیزی رو که دیدم واقعیت داره!
دیروز به وبلاگی سر زدم و تعداد نوشته های یکی از نویسنده های وبلاگی از دو تا شده بود شش تا.
دیروز به وبلاگی سر زدم و تعداد نوشته های یکی از نویسنده های وبلاگی از دو تا شده بود شش تا.
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 6:40 عصر |[ پیام]
یاد اون شب به خیر. تابستون بود؛ لامرد بودم. بالای اون تپه هه. که شهدای گمنام دفن شده ن. اون نور سبز. و من روی مزارها نشسته بودم. با اون سررسید سورمه‌ای. خدایا! سه سال و نیمه دست کم!
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 6:13 عصر |[ پیام]
برای مخفی کاری اسم ها مختلط بود:دی!
همین! خب این که سوال کردن نداشت:)
همین! خب این که سوال کردن نداشت:)
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 3:48 عصر |[ پیام]
ها؟ کدوما؟ آهان!
خب مثلا بی نظیرخانم، آرنولد خان، ناپلئون( نه. این یکیو شک دارم. مخصوصا با اون کاری که در حق برناردین اوژنی دزیره کرد.) و ... بقیه اش بماند.
خب مثلا بی نظیرخانم، آرنولد خان، ناپلئون( نه. این یکیو شک دارم. مخصوصا با اون کاری که در حق برناردین اوژنی دزیره کرد.) و ... بقیه اش بماند.
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 3:41 عصر |[ پیام]
خب چه کار کنم؟! خوشم نمی یاد از این جور قماش که اینقدر خودشون رو می گیرن؛ حرفیه؟!
حالا توهین به بعضی( گفتم فقط بعضی) از شخصیتهای پایینی نشه؛ بنده خداها! اتفاقا یکی دوتاشون رو هم خیلی دوست دارم:)
حالا توهین به بعضی( گفتم فقط بعضی) از شخصیتهای پایینی نشه؛ بنده خداها! اتفاقا یکی دوتاشون رو هم خیلی دوست دارم:)
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 3:19 عصر |[ پیام]
بعضی ها چقدر از خود راضی هستند.
حالا انگار رییس جمهوری، نخست وزیری، رایسی، بلری، خدا بیامرز بی نظیر بوتویی، رونالدویی، آرنولدی، ناپلئون بناپارتی یا یه چیزی تو این مایه هاس؛همچین میگه وقت ندارم که آدم یاد بزرگان مملکت می افته:دی!
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 3:18 عصر |[ پیام]
همین جوری یک سوء تفاهم پیش میاد.
به یکی دیگه گفتی، یکی دیگه به خودش برداشت می کنه.
ای خدا!
به یکی دیگه گفتی، یکی دیگه به خودش برداشت می کنه.
ای خدا!
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 3:13 عصر |[ پیام]
میگه به همین راحتی می تونی این کار رو بکنی!؟
چقدر سنگ دل.
چقدر سنگ دل.
چهارشنبه 86 بهمن 24
, ساعت 3:12 عصر |[ پیام]
