قبلاترها! که هنوز به پارسی بلاگ نیامده بودم اسم وبلاگش بود که مرا جذب کرد، بعد نوشته‌هایش، بعد که خودش را دیدم چقدر خوشحال شدم که همشهری هستیم!


 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 10:52 عصر |[ پیام]
قضیه از این قرار بود که من کامنت یکی از دوستان اصفهانی را توی یک وبلاگ دیدم و ناخودآگاه یاد تمآآآم دوستان اصفهانی‌ام و الطاف همه ایشان افتادم و اون حرفها به زبانم جاری شد.چرا که تقریبا یکسال است که با این رفیقمون آشنا شدیم اما به یاد ندارم تابه حال کامنتی برای من گذاشته باشه!
 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 10:51 عصر |[ پیام]

وای! خدا منو ببخشه! من اون موقع که اون اینک ها را مینوشتم اصلا توجه نکردم که پستم دقیقا پشت سر پست حامد است و ممکن است این سوء تفاهم پیش بیاد که من با حامد بوده ام!


 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 10:50 عصر |[ پیام]
مادرانه جان گفته بودن: «نمی دونم مدیر«نداریم» آدم است یا فرشته؟»
من که میگم احتمالا فرشته باشن مثل ِ...
 

 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:45 عصر |[ پیام]
اما نمی‏تونم نگم!
آخه این کارای تو چه معنی میده؟
حد اقل یه بار . فقط یه بار بیا بگو به این دلیل و این دلیل من این کارو میکنم!!!
 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:40 عصر |[ پیام]
اینها همشون اصفهانی اند و من هم اصفهانی ام و تو هم اصفهانی هستی!
پ.ن: (رفقای اصفهانی ببخشند. اینک بود کاریش نمیشد کرد. می پرید...)
 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:39 عصر |[ پیام]
آخ یادم رفت!
یا اون یکی دیگه که از وقتی با ما آشنا شده فقط تمسخر و خندیدناش مال ماست.
یه روز می‏خواستم بهش بگم اگه تو منو نداشتی این همه اس ام اس تمسخر آمیز را برا کی میفرستادی؟
نگفتم...
 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:38 عصر |[ پیام]

اما ما از اولش هم یه جور دیگه روی تو حساب کردیم! با ما به از این باش که با ...


 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:34 عصر |[ پیام]

یا این یکی که خودش میاد آشنایی میده و میره و بعد هر چی تو حرف میزنی یه جور برخورد میکنه که انگار اصلا صدای تو رو نمیشنوه!


 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:33 عصر |[ پیام]

یا اون یکی دیگه که لطفش بسیاره ومرتب کامنت میده اما بعد از این همه وقت هنوز چند تا سوال ساده منو جواب نمیده!


 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 2:31 عصر |[ پیام]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >