مهربانا! به حق ذبح عظیم، یلدای بلندِ زمستانِ انتظار را، بهاری کن.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 5:49 عصر |[ پیام]
اینکیها... ذلیلنشین... گمگور نشید...
هفتکور به یه پول...
حق عوضت بده.
هفتکور به یه پول...
حق عوضت بده.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 5:16 عصر |[ پیام]
تا دم در خیمه رسیده بود... چند قدم مانده بود؛ هوا ابری شد. یادش آمد که صابونها را پهن کرده بود توی آفتاب تا خشک شود. نگران شد که باران، آنها را خراب نکند. بهاش گفتند برو... داخل خیمه نیا: «این یک مرد صابونیست!»
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 4:23 عصر |[ پیام]
تول تیپ لینکها را معمولا برای صاحب آنها میگذارم؛ که اگر روزی آمد و دید لینکش کردم بداند الکیالکی لینک نشده است.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 4:20 عصر |[ پیام]
" هرگاه بندهای مرا بخواند، آنچنان به سخنان او گوش میسپارم که گویی بندهای جز او ندارم، امّا شگفتا بندهام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای او هستند جز من! "
مطرود
مطرود
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 4:7 عصر |[ پیام]
باور نکن تنهائیت را/ من در تو پنهانم، تو در من/هرجای این دنیا که باشی، من با توئم تنهای تنها/من با توئم هرجا که هستی/حتی اگر با هم نباشیم/حتی اگر یک لحظه، یک روز با هم در این عالم نباشیم... با هم در این عالم نباشیم....با هم.....
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 3:38 عصر |[ پیام]
نمی دونم چه کنم. درسهام مونده. کارها هم. از پرکاری مانده ام. بهتره از این جلوی سیستم بلند شم برم دنبال درسم. بقیه را ارشاد می کنم که کارهایی که قول می دهید را سر وقت انجام بدید. می دونم اگر الان نرم سر درسم بعدا با مشکل مواجه میشم.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 3:28 عصر |[ پیام]
از اونجایی که خودمون هم منتخب شدیم. خودمون که نه.. وبلاگ اینک منتخب شده. بیاید یه فضای نقد ایجاد کنیم که این چه وبلاگهایی است منتخب می کنید ... بروید وبلاگ مدیر پارسی بلاگ را منتخب کنید. خیلی باحال است این وبلاگ.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:57 عصر |[ پیام]
با این صدای غمناک که نمیشه رمان خوند...
رمان رو هم که نمیشه ولش کرد، پس ترانه رو بیخی فعلا...
رمان رو هم که نمیشه ولش کرد، پس ترانه رو بیخی فعلا...
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:55 عصر |[ پیام]
قرار بود ایمیل بفرسته ولی هنوز خبری نیست. نخل گرفته ما را ... بفرست دیگه.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:55 عصر |[ پیام]