چقدر با زارع دعوا می کردیم؛ چه لذتی داشت وقتی عصبانی می شد و من آروم بودم. و چه لذتی داشت وقتی می رفت به قیوم حرفاش رو می زد. و چه لذت بیشتری داشت وقتی صبح که پا می شدیم مث بچه مدرسه ای ها همه چی رو فراموش کرده بودیم.
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 2:8 صبح |[ پیام]