دیشب برای اولین بار بچه هام با گریه و زازی،حرفهای درونشان را برایم میگفتند.اعتراض میکردند.مواظب بودم خودم را از تک و تا نیندازم.سعی میکردم برای سوال اونها جواب منطقی داشته باشم.خدا حفظ کنه باباشون را.از بس دیشب سوتی داد ،کفرم داشت در میآمد.
سه شنبه 87 فروردین 20
, ساعت 7:47 صبح |[ پیام]