اولین چیزی که صبح روز چهارم برای همه مون جالب و خنده دار شد این بود که: یکی از دوستان، شب قبل، از بس خسته بودن زودتر از همه برمی گردن به خوابگاه و رزمایش هم نمی آیند. گویا لامپها در خوابگاه هم خاموش بوده. از فرط خستگی یک اتاق قبل تر از اتاق خودشان با خیال راحت در گروه شیرازی ها خواب هفت پادشاه می بینند. و صبح بلند می شوند می بینند همه نا آشنا هستند. وقتی می بینیمش از خنده...:)
سه شنبه 87 فروردین 6
, ساعت 1:59 عصر |[ پیام]