به طرف کوه و بالای آن حرکت می کردیم و صدای تفنگ و موشک همه را می ترساند. قسمت خانم ها صدای جیغ بلند میشد. اطرافمان از این آتش ها می زدند.(اسمشان را نمی دانم) آنقدر نزدیک بود که صورتهایمان داغ می شد. گرد و غبار و دوده آتش به چشم هایمان می رفت.
یکشنبه 87 فروردین 4
, ساعت 1:41 عصر |[ پیام]