ساختمان ذوالفقار در دو کوهه چشم همه را خیره کرد. چیزی نبود فقط ساختمان بود مثل بقیه ولی...
پله هایی خاکی. اتاق هایی پرشده از دوده و خاک. پر از اتاق بود. بالا می رفتیم. روی دیوارهای اتاق ها چیزهایی نوشته شده بود. بالا می رفتیم.
جمعه 87 فروردین 2
, ساعت 3:52 عصر |[ پیام]