خواستم شر خودم را از سرت کم کنم؛ ترسیدم اینطور فکر کنی که خودم را کشتهام که خونم گردن تو بیفتد. ماندم. آخر یک روز جوری که نفهمی و نفهمند خودم را از زندگیات پاک میکنم. (خودکشی حرام است. خیالت تخت! جربزهاش را هم ندارم. خل و دیوانه هم نیستم.)
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 12:29 عصر |[ پیام]