خودش را انداخت توی آب... ماهیها دورش جمع شدند؛ گفت: «من میخوام پیش شما بمونم.» ماهیها گفتند: «تو که آبشش نداری. اگه بمونی میمیری!» ولی او دوست داشت پیش ماهیها باشد. آنقدر همانجا پیش ماهیها ماند که قلبش از تپش ایستاد؛
دوشنبه 86 دی 17
, ساعت 11:17 عصر |[ پیام]