بیا این یکم فرصت بیشتر و کنار هم باشیم .تو که هنوز نشستی داری اینک رو می خونی . پاشو مثل بچه های خوب خودتو برا 5 شنبه اماده کن. اصلا چرا تو خودت قدم نمی ذاری جلو .. زنگ بزن همه رو دعوت کن بیان
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 5:10 عصر |[ پیام]
حالا تو هم بیا و منو باور کن . بیا و پیشم بمون . بیا تا دیر نشده .... بیا ببین من همه اشکام برای توئه .... بی انصاف نباش دیگه .. این رسمش نیست
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 5:7 عصر |[ پیام]
کاشکی می دونستی چقدر زود مهلت با هم بودنمون تموم می شه ، کاشکی درک می کردی اینقدر کمه که حاضریم یه تانیه فرصت بیشتر رو جشن بگیریم . دور هم جمع بشیم
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 5:6 عصر |[ پیام]
از جدا شدن نوشتی ، بدون اینکه فکر کنی قلبم که داری روش می نویسی زخمیه
کاشکی میدونستی مهلت بودن همین یه نفسه، کاشکی می فهمیدی سهمت از دنیا چیه
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 5:4 عصر |[ پیام]
تازه وقتی فکر میکنم یه خدای بزرگ و مهربون دارم سعی میکنم تا میتونم قشنگ برقصم ( منظورم زندگیه ها )!!! چون خدای من زیباست و ریباییها رو دوست داره . دیگه غصه هی چیز رو هم نمی خورم خصو صا اینک رو
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 12:56 صبح |[ پیام]
خب دیگه چارلی چاپلین که با اون همه لودگی می شناسمش وقتی اینطور می گه من چرا نارحت باشم ؟ اصلا ناراحت چی باشم ؟
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 12:53 صبح |[ پیام]
چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 12:44 صبح |[ پیام]
چقدر خوبه ادم پارتی داشته باشه ها؟ نه منظورم از اون مهمونیا نیست که . منظورم یکی که کارش درست باشه . تو هم زیر سایش به یه جایی برسی
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 12:56 عصر |[ پیام]