شب یلدای هشتاد و سه بود که اولین یادداشت وبلاگیم رو نوشتم.
یادش بخیر
یادش بخیر
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 9:3 صبح |[ پیام]
ای لایک ونت تو پول.
مسخره نکن خب. همش نه جلسه زبان خارجکی رفتم
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 8:58 صبح |[ پیام]
دیشب از زور گسنگی تا ساعت دو و نیم بیدار و بودم.
الان هم ساعت هفت از زور گسنگی بیدار شدم.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 8:55 صبح |[ پیام]
مگر اینکهطبقه پایینیها دانس بگذارند که این دوتا بیدار بشند
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 8:56 صبح |[ پیام]
چیزی نمانده بود دیشب از مادم کتک بخورم.
میگفت «تو نمیخواهی موبایل داشته باشی ما چه گناهی کردیم. بیشتر از اینکه برا بابات تلفن جواب بدیم دوستای تو زنگ میزنند.»
میگفت «تو نمیخواهی موبایل داشته باشی ما چه گناهی کردیم. بیشتر از اینکه برا بابات تلفن جواب بدیم دوستای تو زنگ میزنند.»
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 8:29 صبح |[ پیام]
وقتی اینک اینهمه دیر به دیر آپ بشه خارج از چند احتمال نیست.
1= اینترنت خون حامد و بچهها افت کرده.
2= حامد و بچهها به اینترنت دسترسی ندارند.
1= اینترنت خون حامد و بچهها افت کرده.
2= حامد و بچهها به اینترنت دسترسی ندارند.
سه شنبه 86 آذر 27
, ساعت 6:11 عصر |[ پیام]
فردا میروم تهران. احتمالا با دوتا چشم خوشگلتر برگردم؛ ولی شیشهای.
سه شنبه 86 آذر 27
, ساعت 6:9 عصر |[ پیام]