سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وقتی همه دور هم جمع میشن،به خوبی میشه شارژ شدن روح همه شان رو حس کرد...
 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 7:58 صبح |[ پیام]
برام پیامک گذاشت: «سوار اتوبوس شدم.حوالی ساعت 8 ایشالله می رسم.»به مامان که زنگ زدم؛ به خوبی میشد اشک ذوق رو  از پشت تلفن شنید.آخه مامانم هیچی نگفتند و گوشی رو گذاشتند.یحمتل ....
 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 7:57 صبح |[ پیام]
< language=java>
باز دوباره خونه‏ی باباجان،جون گرفته.بعد از این همه مدت سکوت،دوباره خونه‏شون روح گرفته.داداشها...مقدمتون مبارک.
 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 7:54 صبح |[ پیام]
یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد...

 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 1:43 صبح |[ پیام]
یاد روزای «مهمان تو» به خیر. یاد روزای «رویای وصل»

 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 1:26 صبح |[ پیام]
باز خاطره شعر ها به سراغم آمده اند...

 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 12:54 صبح |[ پیام]
بعضی وقتا بد شرمنده می شیم؛ بد!

 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 12:39 صبح |[ پیام]
یه وقتایی هست میگی بیام پیشت؛ میگه نه! دلت خوشه که جوابتُ میده. یه وقتایی اصلا جواب نمیده؛ اما دلت خوشه که می شنوه. فعلا همین.

 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 12:27 صبح |[ پیام]
آخیش! چقدر خوبه آدم حرفای چند روزه ش رو بگه! علی! به تو نمی گما! البته مطمئن نیستم بهش برسه؛ اما همین که گفتم شاید خیلی آروم شدم. همین.

 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 12:23 صبح |[ پیام]
امشب گریه کردم؛ فقط یه ذره؛ اما خیلی آروم شدم؛ خدایا شکرت. علی! ممنون. خیلی وقت بود نتونسته بودم توی چشم کسی نگاه کنم و حرف بزنم؛ و خیلی وقت بود نتونسته بودم گریه کنم در حالی که کسی داشت توی چشمام نگاه کنه.
 پنج شنبه 86 بهمن 11 , ساعت 12:16 صبح |[ پیام]
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >