امروز قراره بریم گلستان شهدا.طفلی خواهر جون جشن تولدش رو اونجا گرفته.تورو خدا می بینین؟دیگه تولد گرفتن هم آسون شده ها...
جمعه 87 اردیبهشت 6
, ساعت 11:11 صبح |[ پیام]
داشتم یه وبلاگ سیاسی رو می خوندم.هر وقت هم سر می زدم،معمولا دست خالی بر نمیگشتم.اما این دفعه مواجه شدم با انبوهی از خاطرات سفر.برام جالب بود که دیدم بله...طرف ید طولانی در این زمینه هم داره...آفرین...
جمعه 87 اردیبهشت 6
, ساعت 11:9 صبح |[ پیام]
بعضی وبلاگها یهو مرتب بروز میشوند.ما هم مرتب سر می زنیم.وقتی یهو ایست میزنه،دیگه واقعا غیر قابل تحمل می شه...
جمعه 87 اردیبهشت 6
, ساعت 11:7 صبح |[ پیام]
یه نفر این رو برام کامنت گذاشته.«امروز مردم تو را تحمل می کنند. چرا؟ تا کی؟». دلم گرفت رسما.
پنج شنبه 87 اردیبهشت 5
, ساعت 11:56 عصر |[ پیام]
بهش گفتم از این جا تا آسمون هفتم جایی که فرشته ها وجود دارند و خدا، فرق بینشون وجود داره.
سه شنبه 87 اردیبهشت 3
, ساعت 3:26 عصر |[ پیام]
مهم اینه که ما از نوشته ها چه برداشت هایی داریم. و چه هدفی!
سه شنبه 87 اردیبهشت 3
, ساعت 3:26 عصر |[ پیام]
این که در کنار کسی به هدفی برسی فرقی داره با این که برای رسیدن به هدفی در کنار کسی باشی؟
سه شنبه 87 اردیبهشت 3
, ساعت 3:25 عصر |[ پیام]
یا خودم گفتم اگر طرف می دونست چنین وبلاگی وجود داره اون شعر رو تغییرش می داد و اون طوری می نوشت.
سه شنبه 87 اردیبهشت 3
, ساعت 3:22 عصر |[ پیام]