سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز قراره بریم گلستان شهدا.طفلی خواهر جون جشن تولدش رو اونجا گرفته.تورو خدا می بینین؟دیگه تولد گرفتن هم آسون شده ها...
 جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 11:11 صبح |[ پیام]
داشتم یه وبلاگ سیاسی رو می خوندم.هر وقت هم سر می زدم،معمولا دست خالی بر نمی‏گشتم.اما این دفعه مواجه شدم با انبوهی از خاطرات سفر.برام جالب بود که دیدم بله...طرف ید طولانی در این زمینه هم داره...آفرین...
 جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 11:9 صبح |[ پیام]

بعضی وبلاگها یهو مرتب بروز می‏شوند.ما هم مرتب سر می زنیم.وقتی یهو ایست می‏‏زنه،دیگه واقعا غیر قابل تحمل می شه...


 جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 11:7 صبح |[ پیام]

پایان

پایان دنیا


 جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 1:34 صبح |[ پیام]
یه نفر این رو برام کامنت گذاشته.«امروز مردم تو را تحمل می کنند. چرا؟ تا کی؟». دلم گرفت رسما.
 پنج شنبه 87 اردیبهشت 5 , ساعت 11:56 عصر |[ پیام]
کاش درک کردن، یه رابطه ی متقابل بود!!!!
 پنج شنبه 87 اردیبهشت 5 , ساعت 11:5 عصر |[ پیام]

بهش گفتم از این جا تا آسمون هفتم جایی که فرشته ها وجود دارند و خدا، فرق بینشون وجود داره.


 سه شنبه 87 اردیبهشت 3 , ساعت 3:26 عصر |[ پیام]
مهم اینه که ما از نوشته ها چه برداشت هایی داریم. و چه هدفی!
 سه شنبه 87 اردیبهشت 3 , ساعت 3:26 عصر |[ پیام]
این که در کنار کسی به هدفی برسی فرقی داره با این که برای رسیدن به هدفی در کنار کسی باشی؟
 سه شنبه 87 اردیبهشت 3 , ساعت 3:25 عصر |[ پیام]
یا خودم گفتم اگر طرف می دونست چنین وبلاگی وجود داره اون شعر رو تغییرش می داد و اون طوری می نوشت.
 سه شنبه 87 اردیبهشت 3 , ساعت 3:22 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >