سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اشک هایم را...

 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 1:10 صبح |[ پیام]
از تو یکی توقع نداشتم! واقعا که!
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 1:2 صبح |[ پیام]
خب مجبوری اونو بهش بگی؟!
حالا چجوری جواب همه رو بده؟ همه اومدن جز اون یک نفری که باید بیاد!
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:53 صبح |[ پیام]
من که صد در صد میدونم اصلا منظوری نداشته.همین!
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:42 صبح |[ پیام]
یه کم هم به هم اعتماد کنیم بدک نیستا!
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:38 صبح |[ پیام]
اصلا از بیان اینکه گفتم اینک ها متفاوتند قصدم انتقاد نبود. من فقط خواستم حس خودم رو بگم که تازه از خوندن این مدل اینک های متفاوت که نوشته های خودمم جزءشونه ، لذت میبرم. همین اخوی، اگه بد عنوان شد ببخشینم.
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:36 صبح |[ پیام]
آن قدر کوفتی ام که شعر هم نمی تواند کاری بکند. 

 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:33 صبح |[ پیام]
ها؟ من؟
خب منم دیگه!
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:32 صبح |[ پیام]
این بلایی که دنیا داره سر ما در میاره، بی رحم‌ترین آدمیزادها هم سر گوسفندها در نمیارن.

 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:30 صبح |[ پیام]
ای خدا! کاشکی الان و در همین لحظه می تونستم کاری براش بکنم تا از این حال و هوا بیاد بیرون.
 چهارشنبه 86 بهمن 24 , ساعت 12:29 صبح |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >