سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الان ساعتسه و چهل و هفت دقیقه‏ی روز بیست و هفتم دی ماه سال یک هزار و سیصد و هشتاد و شش. لحظاتی تکرار نشدنی در طول تاریخ بشریت.
بی نظیر. تک. منحصر به فرد. بی‌بازگشت.
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 3:48 عصر |[ پیام]
                 

I think culpable        


 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 3:13 عصر |[ پیام]
چقدر سخته که حس کنی نتونستی طرف مشورت خوبی باشی. خیلی سخته.
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 3:7 عصر |[ پیام]
این دو کلمه اضافه رو با اون کاما و اون چهارتا نقطه ناقابلِ اضافه بر برنامه رو ، چون حالم بده بهم ببخشین دیگه!!  گناه دارم.
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 3:3 عصر |[ پیام]
بیست و چهار ساعته که این سر درد رهام نمیکنه. با گریه کردن خوب نشد. با گریه نکردنم خوب نشد. با شیطنت کردن خوب نشد، با شیطنت نکردنم خوب نشد. با قرص خوردن خوب نشد. با قرص نخوردنم خوب نشد. با خوابیدن خوب نشد. با نخوابیدنم خوب نشد. یحتمل فقط یه چاره داره، اونم....
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 2:59 عصر |[ پیام]
اینک مدیر وبلاگ نداره.اما انگاره داره ها...
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 1:22 عصر |[ پیام]

سلام جناب آقای «نداریم»...چشم.من حرفم رو پس می‏گیرم.ولی باور کنی،.وقتی دعوت شدم ،عین همین جمله رو به من گفتند.گردنم از مو باریکتر...چشم ...کوتاه می‏آیم.


 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 1:21 عصر |[ پیام]

سلام جناب آقای «نداریم»...چشم.من حرفم رو پس می‏گیرم.ولی باور کنی،.وقتی دعوت شدم ،عین همین جمله رو به من گفتند.گردنم از مو باریکتر...چشم ...کوتاه می‏آیم.


 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 1:21 عصر |[ پیام]
چکا مُکُنی؟

 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 12:56 عصر |[ پیام]
تلفنت را که خاموش می کنی، یعنی اینکه بروم گم بشوم. این را البته من نمی
گویم؛ چون دوست دارم راحت باشی؛ اما به دلم نمی توانم بگویم چگونه فکر کند.

 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 12:40 عصر |[ پیام]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >