• وبلاگ : وبلاگ دسته جمعي اينک
  • يادداشت : کاش
  • نظرات : 1 خصوصي ، 1 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

    تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم

    تو جگر گوشه هم از شير بريدي

    و هنوزمن بيچاره همان عاشق خونين جگرم

    خون دل ميخورم و چشم نظر بازم جام

    جرمم اين است که صاحبدل و صاحب نظرم

    منکه با عشق نراندم به جواني هوسي

    هوس عشق و جواني است به پيرانه سرم

    پدرت گوهر خود تا به زر و سيم فروخت

    پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

    عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر

    عجبا هيچ نيارزيد که بي سيم و زرم

    هنرم کاش گره بند زر و سيم بود

    که به بازار تو کاري نگشود از هنرم

    سيزده را همه عالم به در امروز از شهر

    من خود آن سيزدهم کز همه عالم بدرم

    تا به در و ديوارش تازه کنم عهد قديم

    گاهي از کوچه معشوقه خود مي گذرم

    تو از آن دگري رو مرا ياد تو بس

    خود تو داني که من از کان جهاني دگرم

    از شکار دگران چشم و دلي دارم سير

    شيرم و جوي شغالان نبود آبخورم

    خون دل موج زند در جگرم چون ياقوت

    شهريارا چکنم لعلم و والا گهرم