از محفل برگشتیم. دلم گرفته، بغض هم گلویم را فشار میدهد. موسیقی آرامش در رویا را روشن کردهام. با امیرحسین چت میکنم.
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 11:30 عصر |[ پیام]
جلسه تحریریه فیروزه تمام شد. دارم میروم محفل چهارشنبه شب! امشب که سهشنبه است. خب چون فردا شب من و مهندس و مظاهر و علی داریم میریم مشهد و بدون ما هم که جلسه رسمیت نداره؛ پس جلسه امشب خواهد بود.
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 8:5 عصر |[ پیام]
سایت هفتان نوشته بود، سیمین بهبهانی خبر فوت خودش را تکذیب کرد!
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 4:15 عصر |[ پیام]
فیروزه بیتابی میکند... باید بروم... فعلا خدانیادار... جاری باشید...
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 4:4 عصر |[ پیام]
آفلاین آمده بود:
میترسم از خدا که نمیترسد از کسی
میترسم از کسی که نمیترسد از خدا
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 4:0 عصر |[ پیام]
حسن دارد زیر لب شعر میخواند: «خنگولا باید برقصند!... خنگولا باید برقصند...» بنده بیتقصیرم. به خودش بگید!
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 3:58 عصر |[ پیام]
دوست داشتن، توقع میآورد؛ و وقتی دوستداشتن، احمقانه باشد، توقعات هم احمقانه میشوند.
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 3:55 عصر |[ پیام]
لیست چیزهایی که از آنها چندشم میشود، روز به روز در حال افزایش است.
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 3:28 عصر |[ پیام]
پیامک آمد: سیمین بهبهانی درگذشت.
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 3:16 عصر |[ پیام]
آذرخشی که تو را... چون گلی با ریشه... از زمین دل من کند و ربود... نیمی از روح مرا با خود برد... نشد این خاک بههمریخته هموار هنوز...
سه شنبه 86 آذر 13
, ساعت 3:8 عصر |[ پیام]