سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در نبودی تو بودی هست که مرا به نابودی می‏کشاند.
و به راستی نابودی چیست؟
یک تجربه است.
آیا می‏توانم درکش کنم.
پس کی؟
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:30 عصر |[ پیام]
ناراحتی، غم، اندوه دنیا همه و همه بر شانه های عقلم سایه انداخته و دیدن را برایم سخت کرده کجایی که با دستمال زیبا و خوشگلت گرد و غبار این غم‏ها را از چهره عقلم بزدایی و مثل همیشه کمکم کنی...آری مثل همیشه...
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:29 عصر |[ پیام]
اما جایی دیگر انسان‏های خشم می‏کنند ...
بلند می‏شوند، داد می‏زنند، فریاد می‏کنند...
به راستی کدامشان انسانند...
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:28 عصر |[ پیام]

به نظر من مسئله این است انسان بودن یا نبودن مسئله این است...؟

انسانی می‏کشد و دیگری می‏نگرد و سکوت می‏کند و انسان دیگر از این میان هم تایید می‏کند...


 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:27 عصر |[ پیام]
ببخشید در گوشه نه در همه جای دنیا می بینم که همه برای بودن خود دیگران را به نابودی می‏کشند واین آیا انسانیت است...؟
و گاه هم انسان‏های دیگر فقط این نابودی را نگاه می‏کند و این خود بدتر است و گاه انسان‏های دیگری تایید هم می‏کنند وای دیگر آن‏ها که انسان نیستند...
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:25 عصر |[ پیام]
دعواهایمان سر چیست بودن یا نبودن..؟
فقط می‏دانم در یک گوشه از دنیا به خاطر بودن خود دیگران را به نابودی می‏کشند..
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:24 عصر |[ پیام]

لحظه‏ها، باز می‏گویم همه لحظه‏هایم گواه بودنی است غریب...
بودنی که در‏ آن نبودن غوطه ور است ...
چرا بودن و نبودن مسئله ‏این است...


 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:21 عصر |[ پیام]
آدم حرف داشته باشد و نزد.
خب می‏ترکد.
بیا حرفت را بزن بیا داد بزن بیا حقت را بگیر...
بغض کردن یعنی چه...؟
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:19 عصر |[ پیام]
و لحظه لحظه ذهنم تو را استشمام می‏کند...
آیا بارو می‏کنی...
سخت است خودم هم باورم نمی‏شود...
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:17 عصر |[ پیام]
چگونه از بی سری سرها سر داشتن غنیمت است...
و من که سر را دوست ندارم باید چه‏کنم...
 چهارشنبه 86 اسفند 15 , ساعت 3:16 عصر |[ پیام]
<      1   2   3   4   5   >>   >