توی نوشته قبلی گفتم زین تا زمون! علی میگه کپی رایت داره. ولی خداییش من این همه کلمه GNUیی براتون ساختم حالا برای یه کلمه در پیت داری حق کپی رایت می گیری؟! اجازه ما بریم آش بخوریم...
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:45 صبح |[ پیام]
علی دوباره هم آش آورد. ولی آش اولی با این آش دومی زین تا زمون توفیر داره... . آخه می دونی. || آش دومی گرم‏تره؛ هم از اون لحاظ؛ هم از این لحاظ
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:42 صبح |[ پیام]
یادش به خیر. اون روزایی که می رفتیم شیراز. آش شیراز. هنوز هم وقتی می رسم شیراز درجا میرم سر میدون ولی عصر کنار اون شیرینی فروشیه و ... . آها. علی! بابت آش که هیچی. بابت این که این چیزا یادم اومد ممنون!
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:39 صبح |[ پیام]

خیلی جات خالیه حامد!


 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:39 صبح |[ پیام]
راستش رو بخای خیلی وقتا خیلی اتفاقا می افته که آدم فکرش رو هم نمی کنه؛ مث همین آش اوردن تو! آخه کی باورش می شه که علی پاشه بره آش بیاره!
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:38 صبح |[ پیام]
علی! دستت درد نکنه. خوشمزه‏ست. خیلی...
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:37 صبح |[ پیام]
علی می‏خواست برود آش بیاورد؛ علی آش آورد؛ علی دارد آش می‏خورد؛ من هنوز شروع نکرده‏ام. وقتی علی داشت می‏رفت آش بیاورد بهش گفتم بیداری فعلا؟ به علی نه! گفت آره. اما الان گوشی‏ش خاموش بود.
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:31 صبح |[ پیام]
اخذ به حیا حرام می‏باشد. این از اولین حکم هایی‏ ‏است که در حوزه یاد گرفتم.
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:24 صبح |[ پیام]

اینک‏هام تموم شد.


 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:21 صبح |[ پیام]
خب...دیگه بسه دیگه...پاشو برو بخواب...مگه تو نمی خوای فردا پاشی درس بخونی...
خب چرا دیگه....
پس همگی یا حق...
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 12:20 صبح |[ پیام]
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >