سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنقدر گریه کرد تا همه را راضی کند که او بی تقصیر بوده. ولی وقتی نمایش تمام شد صحنه را روی سرش خراب کردند. او فقط جبهه گرفته بود و هیچ کس توجهی نداشت.
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:21 عصر |[ پیام]
کلاس ها هم تمام می شود ولی حرف او ناتمام ماند.
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:20 عصر |[ پیام]
او اشتباه فکر می کرد. مرغان دریایی دلش را به دریا زدند و مجبور شد فقط از روی دل تصمیم بگیرد.
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:19 عصر |[ پیام]
هیچ کاری نمی توان کرد..جز سکوت شاید...
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:17 عصر |[ پیام]
بعد از مدتها وقتی عزیزی را می بینی دوست داری چه کار کنی؟
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:16 عصر |[ پیام]
دعای جوشن کبیر و امید...امیدی بزرگتر از آنچه در ذهن است.
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:15 عصر |[ پیام]

برای یاد کردن هیچ چیزی لازم نیست تا به یادت بیاورد. خودش می آید؛ حتا ناخودآگاه.


 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:14 عصر |[ پیام]
مشکل از سیستم نبود. خط ها مشکل داشت. خط ها و فاصله ها را هم به زد.
 شنبه 87 شهریور 30 , ساعت 2:13 عصر |[ پیام]
بدون خداحافظی جدا شدن...
 پنج شنبه 87 شهریور 28 , ساعت 2:14 عصر |[ پیام]

تحمل بعضی ها واقعا سخته. مخصوصا وقتی چیزهایی رو در موردش شنیدی.
دیشب دوست نداشتم بهش سلام کنم. ولی مسلمونی و...


 پنج شنبه 87 شهریور 28 , ساعت 2:13 عصر |[ پیام]
<      1   2   3   4   5   >>   >